http://s5.picofile.com/file/8137458100/%D8%A7%D8%B1%D9%88.gif
مشق عشق
همه چیز از همه جا
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.این وبلاگ حاصل مطالعات ووبگردی های من است . به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بر دارد چینی نازک تنهایی من

پيوندها
نويسندگان

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 427
تعداد نظرات : 330
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


چهار شنبه 15 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

 

 

 تو یک زن هستی میدانی خدا برای مخلوقی چون تو چه بها و ارزشی قرار داده حال اگر مردمانی از سر جهل تو را آنگونه که باید نمی بینند گناه جهلشان است و صبر تو با دستان خدایت پاسخ می گیرد خدای رحمان تو را رحمت دانست نه مصیبت, نه بلا ,و نه نان خوری اضافه خدایت به تو حق نفقه و مهریه داد در برابر مهربانی و جانفشانیت برای مرد زندگیت و برای این حق حد و مرزی اجباری نگذاشت خدایت تو را گلی دانست ظریف و شکننده ,نه ضعیفه و نه قهرمان کارهای سخت و نه آشپز و کارگری رایگان در منزل تا مبادا از تو انتظاری فرای گل بودنت داشته باشند خدایت پرورش بزرگترین مخلوقش را به دستان تو سپرد اما نه بصورت یک وظیفه که برای هر قدمت نه تنها حقی بر گردن مردت گذاشت که خانه ای در بهشت را زیر گامهایت گسترانید. می دانم که با همه مهری که در دلت قرار داده هیچ یک از این حقوق را طلب نکردی و نخواهی کرد و باز هم برای حفظ خانواده ات جانفشانی خواهی کرد, اما مبادا که به خاطر زن بودن خود را حقیر و کوچک بشماری, تو فرشته ای آسمانی هستی و نمادی از مهر خالق بر مخلوقاتش پس خود قدر این نعمت خدایی بر زمین یعنی" زن" بودنت را بدان و بزرگی و ارزشت را زیر پای چشمهایی پلید و ذهن هایی خراب نینداز ,خدایت به تو قدری بهشتی داده است پس مبادا بخاطر سختی زمانه و بی توجهی به آنچه که دل نازکت را رنجانده پا بر دامن ناپاکی و دام های دروغین بگذاری

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

شنبه 14 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم دستی که صداقت می کاشت

گر چه در حسرت گندم پوسید

من خودم بودم هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود

و خدا می داند بی کسی از ته دلبستگیم پیدا بود

من نه عاشق بودم و نه دلداده به گیسوی بلند

و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم

که مرا از پس دیوانگیم می فهمید

آرزویم این بود دور اما چه قشنگ

که روم تا در دروازه نور

تا شوم چیره به شفافی صبح

به خودم می گفتم

تا دم پنجره ها راهی نیست

من نمی دانستم که چه جرمی دارد

دستهایی که تهیست و چرا بوی تعفن دارد

گل پیری که به گلخانه نرست روزگاریست غریب

تازگی می گویند که چه عیبی دارد

که سگی چاق رود لای برنج

من چه خوش بین بودم

همه اش رویا بود

و خدا می داند سادگی از ته دلبستگیم پیدا بود



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

دو شنبه 13 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

چشم احساس غزل شد سرمه از خاکستر

مطلع سرخ شقایق انتهای باورم

موج چشمان تو یک جنگل شراب زندگیست

زیز زلف دلگشایت از همه عالم سرم

گر که نا محرم گذارد من به توصیف لبت

آبشاری می شناسم آخر چشم ترم

سبحه چشم من و تکرار خال آشنا

پیش این ساقی عطش را آبروی ساغرم


 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

شنبه 11 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

تبر

چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟

چه کسی تیشه بر این شاخه ی افتاده زمین می کوبد؟

این تبر مال تو نیست؟

دستها آن تو نیست ؟

تو چه محکم و چه کاری و چه با عشق!

به من شاخه ی افتاده ی خشکیده تبر می کوبی!

آی! آرام بزن می شکند عمق سکوت

وای آرام بزن تا نکنم آه تو را!

جمع کن هر چه شکستی دل من هیزم خوبی شد!

آتشی بردل من زن که ببینی :

عشق هم می سوزد ! خوب هم می سوزد

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

پنج شنبه 9 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

شانه ات رادیر آوردی سرم را باد برد

خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد

من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند

نیمم آتش سوخت،نیم دیگرم را باد برد

از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا

بیت های روشن و شعله ورم را باد برد

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز

دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت

وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

پنج شنبه 9 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

کاش روز دیدنت فردا نبود!!!

کاش میشد هیچ کس تنها نبود ...

کاش میشد دیدنت رویا نبود .....

گفته بودی با تو می مانم !!

ولی .....

رفتی و گفتی و اینجا جا نبود ....

سالیان سال تنها مانده ام .....

شاید این رفتن سزای من نبود ......

من دعا کردم برای بازگشت ......

دست های تو ولی بالا نبود ......

باز هم گفتی که فردا میرسی ......

کاش روز دیدنت فردا نبود !!!



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

چهار شنبه 8 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

خیلی ساده، خیلی کوتاه ...

یادمون باشه حتی اگر ماه هم دیده بشه...

روزه چشم و گوش و اعضا و جوارح بدن برقراره؛

و صرفا خوردن مال حلاله که مجازه ...

طاعاتتون قبول و عیدتون مبارک

امیدوارم شاد باشید و بتونید شادی رو به همه تقدیم کنید ....



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

دو شنبه 6 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

من از تنهــــــایے و برگ ریزان پاییـــز

من از ســــــــــردی زمستان

من از تنهایے و دنیای بے تـــــ♥ــــــو میـــــترسم

خداونــــــــدا من از دوستان بے مقدار، من از همراهان بے احســــــــــاس

من از نارفیقے های این دنیــــــا میترسم

خداونــــــــدا من از احساس بیهوده بودن،

من از چون حباب آبــــــــــ بودن من از ماندن چو مردابـــــــــــ میــــــــترسم

خداونـــــــدا من از مرگــــــــــ محبت ،

من از اعـــــــــدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک میترســـــــــم

خداونــــــــــــدا من از ماندن میترسم ،

من از رفتن میترسم

خداونـــــــدا من از خــــــود نیــــــــز میترسم خداوندا پناهـــــــــــم ده . . .

◊من از بی تـــــــــ♥ــــــــــو بودن میترسم◊

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

یک شنبه 5 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفس نشد

و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت...

خوشا به حال آنان که از رهایی رهیدند

و بال وبال جانشان نشد

خوشا به حال آنان که..

خوشا به حال ما، اگر شهید شویم...



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

جمعه 3 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

امروز قرن

۲۱ است!!! کریم که باشد فرقی ندارد

پسرش باشی یا عبد گناه کار

برات شهادت را می دهد

چه در رکاب حسین ابن علی (ع) چه در رکاب مهدی صاحب الزمان (ع)

امروزصدای آهنگهای لس آنجلسی آنقدربلندست

که فریادهای «حاج مهدی باکری» بگوش نمیرسد!!! امروزه همه «حاج ابراهیم همت»

را با اتوبان همت می شناسند!!!

امروزنام شهیدرا برای اینکه بچه هاخشونت طلب بارنیایند

ازکوچه ها برداشته ونام نگین وجاویدمیگذارند!

امروزستارگان هالیوود آنقدرزیادندکه

دیگر کسی ستارگان درخشان کربلای ایران را نمی بیند!!

امروزهمه به دنبال کسب نام هستند

و گمنامی فقط برای شهدا به ارث رسیده است!!!

امروزجانبازان موجی را از اجتماع دور نگه می دارند

تا آسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!

امروز کسی نمیداند،مهدی باکری دروصیت نامه خود ازخدا خواسته بود

جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند!!!

امروزکسی نمیداند،شب عملیات خیبرحاج مهدی باکری،

برادرش حمید باکری راجاگذاشت ورفت!!!

امروزکسی نمی داند مهدی زین الدین، رتبه چهار کنکور سراسری را داشت!!!

امروز کسی نمی داند تکه های پیکر شهيدي را درون گونی

برای خانواده اش فرستاده بودند!!!

 

امروز مانتو ها روز به روز تنگ تر و کوتاه تر می شود!!!

امروز قرن ۲۱ است!!!

 

در روایات آخر الزمان هست

که همه از آمدنت نا امید می شوند بعد می آیی

آقا جان! ما نا امید نیستیم.

بیا آقا.............................بیا آقا

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

چهار شنبه 1 مرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

بانوي سرزمینم ارزش خودت را بدان ...

بدان ک تو قرار است شیرین .. لیلی ... پرنسس ...

تمام هستی یک مرد باشی ...

قرار است چشمانت گرما بخش مردی باشد ...

قرار است آغوشت لطیف ترین جایگاه مردی باشد ...

قرار است موهایت نوازش گر بی خوابی های مردی باشد ...

قرار است شخصیتت اوج غرور مردی باشد ...

 

""فقط یک مرد"" ...



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

پنج شنبه 26 تير 1393 :: نويسنده : مهاجر

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

دو شنبه 23 تير 1393 :: نويسنده : مهاجر
 

نمي گذارندم دست هاي شاخه شكن


به قدر سهم تو سيبي كنار بگذارم


تو باز عقربه ات مانده روي دلتنگي


كه من براي تو شادي شمار بگذارم


قلم تراش كه دارم دلم نمي آيد


كه بر غرور كسي يادگار بگذارم


برغم اين همه سنگ و برغم اين همه دست
 

بيا براي تو سيبي كنار بگذارم ....
 
 




نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

یک شنبه 15 تير 1393 :: نويسنده : مهاجر

الهی ،مانده ام در غفلت وخواب

بگرداب گناهان گشته غرقاب

به حق عاشقان بی قرارت

مراز قعر این گرداب دریاب

شک دارم که خالق دانه های انار زندگی مرا بی نظم چیده باشد ....

خدایا لذت بندگی ات را از من نگیر.

 

همیشه سرم بالاست چون بالا سرم خداست

 

خدایا!

بارها دقیقا همان جایی دستم راگرفتی

که می توانستی مچم رابگیری

**شکرت خدا**

 

 

خدایا دراین رمضان لایق دیدارم کن.

خدایا!

مرا آنی قرار ده که خود می خواهی

الهی همنشین از همنشین رنگ میگیرد ،خوشا آنکه با تو همنشین است ....

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

شنبه 10 تير 1393 :: نويسنده : مهاجر

میدانم دیگر برای من نیستی
اما دلی که با تو باشد این حرف ها را نمی فهمد...

 

فـرهنـگ لـغـتهــا
نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی
احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت,
دلتنـگی یــعنـــی
"تـــو ". . .

 

بگذار بگويم خسيسم!

من دوست دارم هايم را الكي خرج نمیکنم

جز براي مهرباني "خودت"...

 

بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود!
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی
بی اجازه وارد آن شده بودی...!
من سوگوار نبودنت نیستم!!!
من شرمسار این همه

در كجا رسم بر اين است كه عاشق نشوي ، باغبان باشي و دلتنگ شقايق نشوي؟

 

اگر خوابیده بودم
بی شک هر شب خوابت را می دیدم
سالــهاست بـه انتــظار دیدارت بیدارم
من بازنده ی خواب و بیداریــــــم

به گریه های من قهقه میزند!!
کسی که روزی بهم میگفت:
اخم کنی میزنمت ها.

 

گیرم که از حصار کوتاه دلم ساده می پری ، با دیوار بلند خیالم چه می کنی

 

گـذشتن
آســان نـــــیســت
از کـسی که
گــذشـته هــایت
را سـاخــــــت!

 

یادت باشد
من اینجا کنار همین رویاهای زود گذر
خط های سفید جاده را میشمارم

 

ﮔــﺮﯾﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺩﻟـــــﻢ .…
ﻫﻤﭽـــﻮﻥ ﺩﺧﺘـــﺮﮐـــﯽ ﻟﺠﺒـﺎﺯ …
ﭘﺎ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮐـــﻮﺑﺪ …
ﺗــــﻮ ﺭﺍ ﻣﯿـــﺨﻮﺍﻫﺪ .…
ﻓﻘﻂ “ﺗــــــــــــــــــﻮ ” ﺭﺍ

 

این روزها یکرنگ که باشی چشمشان را میزنی!
خسته میشوند از رنگ تکراریت
این روزها دوره رنگین کمان است!

 

 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

یک شنبه 8 تير 1393 :: نويسنده : مهاجر

 

 

خدایا کمک کن چترِ گناه را در بارانِ رحمتِ ]رمضان و غیر[ رمضانت بسته نگه داریم ...

آری ؛ چترها را باید بست ، زیر باران باید رفت ...

 

بار خدایا !

وسوسه های نفس نگذاشت ،جانم در نهر رجب تطهیر شود.

از در آویختگان درخت طوبای شعبان هم که نبودیم ،

ترحم فرما ودر دریای ترحم رمضانت مستقرم نما ....

 

کوله بارت بربند    
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد  
که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا
و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم 
می شود آسان رفت 
می شود کاری کرد که رضا باشد او 
ای سبکبال 
در این راه شگرف 
در دعای سحرت 
در مناجات خدایی شدنت 
هرگز از یاد مبر 
من جا مانده بسی محتاجم 

 

 

صحبت از گرمای هوابود که به  ماه رمضان رسید...

امسال روزه می گیری ؟

اگر خدا بخواهد..

من هم می گیرم ،ولی کدام پزشک این همه سختی را برای بدن تایید می کند؟

همان که وقتی همه پزشکان جوابت کردند،برات معجزه می کند.

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

شنبه 3 تير 1393 :: نويسنده : مهاجر

ما مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو به هم چسبیده...
هر کداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی...
حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد!

 

میگن گرسنگی نکشیدی عاشقی یادت بره...
روزه گرفتم فراموشت کنم
شدی دعای افطار و حاجت سحرم...

 

یه قلب ساده از تو / عشق و علاقه از من / فقط فقط تو گل باش / ریشه و ساقه از من .

تو بشو ساحل قلبم من میشم ماهی مرده تا بگن به عشق ساحل لب دریا جون سپرده .

 

از طلوع عشق تا غروب سرنوشت و از غوغای زندگی تا سکوت مرگ دوستت دارم .

 

زیباترین لبخند دنیا لبخند عشق است
همیشه عاشقانه بخندی....

 

تو زندون عشقت اونقدر شلوغ میکنم که مجبور بشی منو بزاری تو انفرادی قلبت..

 

ای روزگار
امروز که روز من نیست نمیگذری،
وای به حالت فردا روزمن باشد و تو زود بگذری . .

 

نه عشقم را به بازی بگیر
و نه بازیت راعاشقانه جلوه بده
من زادۀ احساسم!!!!

 

غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
بدنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گِل نشیند
بدنبال محمل سبکتر قدم زن
مبادا غباری به محمل نشنید

 

 

کوله بارم بردوش

سفری باید رفت

 سفری بی همراه

گم شدن تا ته تنهایی محض

  یار تنهایی من با من گفت:

هرکجالرزیدی

از سفر لرزیدی

توبگو ازته دل    "من خدا را دارم .....

 

 

پاک ترين هواي دنيا متعلق به لحظه ايست که دلمان هواي هم ميکند...!!!

 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

جمعه 2 تير 1393 :: نويسنده : مهاجر

دلم هوای آغوشی را کرده است

که نه زن باشد نه مرد

خداجونم زمین نمیایی؟

من...

این روزها

صدای ثانیه ثانیه فراموش

شدنم را

می شنوم

 

 

تمام تنم می سوزد اززخمهایی که خورده ام

دردِ یک اتفاقی که شاید بااتقاقِ تـو،

دردش متفاوت باشد ویرانم می کند؛

من ازدست رفته ام،شکسته ام،

میفهمی؟

به انتهایِ بودنم رسیده ام؛

امااشک نمی ریزم...

پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که

دردمی کند...

نگی

برهنه می آئیم

برهنه می بوسیم

برهنه می میریم

با این همه عریانی هنوز قلب هیچکس پیدا نیست . . ....

  

 

 من رسم دوستی ام مثل نان نیست

 

که گرمش سر سفره دل باشد

 

و سردش سهم نمکی

 

چه گرمای حضورت و چه سرمای نبودنت را دوست دارم 

 


 
حالا حرف هایمان بماند برای بعد
 
 
دلخوری هـــــــایمـــــــان
 
 
دلـــــــتنگی هـــــــایمـــــــان
 
 
و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن
 
 
تنها به من بگو
 
 
با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد
 
 
کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟
 
 

فقط یه دقیقه

یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه

بدی هاش یادت میره

نامردیش یادت میره

بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره

وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره

فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!


 

عادت میکنیم

به همه چیز عادت می کنیم
به داشته ها و نداشته هایمان
خیلی طول نمی کشد که
جلوی آینه زل بزنی به خودت
موهایت را کنار بزنی
و با خودت بگویی
اصلا مگر داشتی اش
مگر از اول بود ؟!
که بودن و نبودنش مهم باشد …

عشق واقعی

پسری که تو را دوست داشته باشد تنت را عریان نمی کند بانو....

بلکه لباس عروس بر تنت میکند...

بفهم ,عشق اگر واقعا عشق بود,لذت آن بوسه بر پیشانی خیلی بیشتر از لب دادن بود...

اگر عشق واقعا عشق باشد همان دستانت را که میگیرد حتی برای یه لحظه دیوانه ات میکند و از برق چشمانش مست میشوی احتیاج به آغوشی و هم خوابی نیست ...

خلاصه رفیق سرت را درد نیاورم اگر عشقت مردانگی داشته باشد از دوری یکدیگر هم لذت می برید چون مطمئن هستی جایت در میان قلبش ثابت و دست نخوردنی ست....

لازم نیست هر روز هفت قلم آرایش کنی که مبادا خوشگل تراز تو, دلش را ببرد . . .

خیالت تخت است که تو با همان قیافه و خود واقعی ات حاکم ذهن او هستی....

این مطمئن بودن از رابطه یعنی بالیدن به خود و افتخار کردن به سرنوشت که یه مرد توی زندگی داری تا همیشه تکیه گاهته و یقین داری که تنها انتخابش توی زندگی تو هستی و بس ...

 



تلخ


 


 

   

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com
vb4 جمله های عاشقانه و غم انگیز

گاهی آدم احتیاج داره یکی بیاد بزنه رو شونش، بگه: “هی رفیق! از چیزی ناراحتی؟

اونوقت آدم برگرده بگه: “آره رفیق،ازهـمه‌چـی

عکس های عاشقانه-عکس های تنهایی-عکس های غم انگیز

دوباره سیب بچین حوا...

من خسته ام

بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند.



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

یک شنبه 1 تير 1393 :: نويسنده : مهاجر

میدانی از کجای زندگی بیشتر خسته ام ؟

آنجا که وسط خنده هایم بغض می کنم ....

تمام ناتمام من با تو تمام می شود

 

 

یک رابطه عاشقانه فقط مخصوص دونفره....

ولی بعضی از احمق ها شمارش هم بلد نیستند.

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

شنبه 31 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

یادت را از من نگیر...

بگذارمن هم مثل سهراب بگویم دلخوشی هایم کم نیست .

 

یادمان باشد در املای زندگی همیشه برای محبت تشدید بگذاریم!تا از دوستی وانسانیت حتی نیم نمره هم کم نشود....

آنقدرعاشقم که احساس می کنم پوست تنم ،از انبساط عشق ترک می خورد.

خوش باش!

♥نمیــــــــخواهم جای دست های آلــــــــوده ای که هر روز
 
هزاران تـــــــــن را به آغـــــــــوش میکــــــــشد
 
روی تــــــــــنم خاطـــــــــره شود...
 
لیــــــــاقت میخواهد "مـــــــــا" شــــــــدن...
 
لیـــــــــــــاقت میخواهد "شریـــــــــک" شـــــــدن...
 
آهـــــــــای تویی که مـــــــرا دور زدی
 
اینـــــــــجا زمیــــــــن گرد است...
 
فردا به خــــــــودم خواهـــــی رسیــــــد
 
حـــــــال و روزت دیدنیــــــــــست...
 
تــــــو خوش باش به همیــــن با همه بودن هــــای امـــــــــروزت...
 
ومن خوشـــــــــم به خلــــــــوت تنهاییـــــــــم
 
تو بخنــــــــد به امروزم
 
ومن میخنــــــــــدم به فردا هایــــــــــــت...♥



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

چهار شنبه 22 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

 

اما

وقتی مهدی بیاید

نه گرگ درنده ای می ماند

ونه انسان ستمگری

دیگر از غصه ها اثری نمی ماند

حتی در قصه ها!

 

 

 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

چهار شنبه 21 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

شنبه 20 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

 

چه حماقتی که می رانی ام و

باز احمقانه

می خواهمت چه غرور بی غیرتی دارم من

 

من ،تو :ما

یادت هست ؟

تمام شد....

حالا،تو،او ،شما

من هم به سلامت...

 

کاش که میشد با دلم میساختی تو هنوز دل منو نشناختی 
کاش مثل گذشته عاشق بودی کاش که اون ادم سابق بودی 
برو خوش باش برو شیرینم من به اینده تو خوش بینم 
برو که الهی خوشبخت بشی مثل من درد جدایی نکشی

نوش جونت همه بی کسیام برو خوشبخت بشی 
منو ول کردی با دلواپسیام برو خوشبخت بشی 
اگه رفتی اگه تنها موندم برو خوشبخت بشی 
اگه تو خاطره هات جا موندم برو خوشبخت بشی 

نوش جونم که همش دلتنگم نگران من نباش 
اگه گریه داره این اهنگم نگران من نباش 
اگه عمرم داره از کف میره نگران من نباش 
اگه هر شب نفسم میگیره نگران من نگران من نگران من نباش 

فراموشم مکن...

شاید سالها بعد،در گذر خیابانهااز کنار هم بگویی آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود....

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

دو شنبه 19 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

سه شنبه 14 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

     او امام عاشقیهای من است

      پیشگام عاشقیهای من است

       اوزهر بندی رهامان کردورفت

               باخداوند آشنامان کرد ورفت

             ***رحلت آن پیر فرزانه تسلیت باد***



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

 

 

سلام بر توای نزدیک ترین نام به خدا!سلام بر تو ای سفینه عشق!مدینه را شور حضور تو پرکرده است .شمیم لبخند پنجره ها !فضا را عطرآگین نموده وآسمان ،خیره به نور افشانی منزل وحی ،نام زیبای تورا زمزمه می کند وزمین چه سعادت مندگهواره حضور تو پیدا شده است .ای رهبر عاشقان ودلدادگان ،ای حسین میلادت گرامی وپاینده باد....

                                        بوی عطر دلکش یاس آمده

                                                            شیعیان میلاد عباس آمده

 

 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

پنج شنبه 8 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

          

 

                             هرجمعه ای که می گذرد پیر می شوی

                                                درهر غروب آن تودلگیر می شوی

                                                           می ترسم آقا که بگویی به این گدا

                                                                     توباعث این همه تاخیر می شوی

 

 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

پنج شنبه 8 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

لباس تنگ وبدن نمابپوشند وبقول خودشان...

اگه تیپ نزنیم افته کلاس داره برامون...

اون آقا پسرهایی که میگن

یه جوون در دانشگاه باید دوست دختر داشته باشه...

وبه قول خودشان ما جونیم...

فعلا بی خیال محرم ونامحرم...

 

اون عروس خانومی که کراهت داره یه تیکه پارچه رو صورتش بیندازه...

که نکند آرایش یک میلیون تومنیش خراب بشه...

واینچنین خودشو به همه نشون میده...

 

اون خانومایی که به بهانه تفریح بی خیال محرم ونامحرم می شنود ...

واینگونه تفریح می کنند....

 

اون خانوم هایی که با آرایش ولبا س تنگ عکس هایشان را ...

در شبکه های اجتماعی به نمایش می گذارند...

ومی گویند بگذار خوش باشیم که دنیا دوروزه...

 

                                          همه اینها بدانند که ...

                     این خوبی ها یک روز ی تموم میشند...

                                             اینها باید بدانند که...

یک روزی اینجوری روی سنگ غسالخانه آنها را غسل میت می دهند...

 

پس از یاد نبریم که یک روزی مارادر قبر خواهند گذاشت ودیگر...

هیچ راه بازگشتی برای توبه وجود ندارد...

                          این ها از من وشما پر می شوند...؟

                                             یادت نره...

                         اگه یادت رفت  بدان همیشه یکی خیلی به یادته...

                                    جناب عزارئیل را می گویم ...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

پنج شنبه 8 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

 

باید بوسه زد برنجابت قدم هایی که برمیداری… ؛

 

 

چهرهٔ معصومانه ات زیرنقاب چادر ،

 

 

گنج وجودی پنهان کرده پشت چادرت

 

 

نجابت صدایت ،صلابت گام هایت، دل رحیمت …

 

 

رفتار زهرا گونه ات تماماً ،

 

 

بوی عطرخدامی دهد … ؛

 

 

دخترها مثل سیب های روی درخت هستند

 

 

بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند. 

 

برخی پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند

 

 سقوط کنند و زخمی شوند

بنابراین 

 

به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند

 

اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا می کنند.

 

 

سیب های بالای درخت فکر می کنند مشکل از آنهاست

 

درحالی که آنها فوق العاده اند.

 

آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند که آن قدر شجاع و لایق باشد که

 

بتواند از درخت بالا بیاید

                                                             قدر خودتو بدون

   

   

      

اطرافیانت رو با دقت بیشتری ببین و بشنو…

 

 

                     تو شریف تر و نجیب تر از آنی هستی که تن به هر رابطه ای بدهی

 

 

manba منبع: گروه فرهنگی وب سایت بزرگ شبهاے تنهایے

 

 

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،

پنج شنبه 8 خرداد 1393 :: نويسنده : مهاجر

 

"بود" تلخ ترین کلمه ای که میشناسم

کلمه ای برای ترجمه ی تمام حسرت دنیا...

"بود" یعنی دیگر نیست...

 یعنی تو ماندی و حجم سنگین تنهایی...

یعنی صدایی که دیگر نخواهی شنید...

"بود" یعنی تمام هست هایی که نیست شد...

یعنی یک جای خالی...

 



نوع مطلب : ،
برچسب ها : ،